یادداشت 159 مامانی برای بهداد
شکوفه ی بهارم دوشنبه : صبح پاشدم برای شیردادنت ... دیدم تب داری یه کم ... کلی به خودم بدوبیراه گفتم .. چون یه نوبت قطره که باید نصفه شب میخوردی رو بهت نداده بودم ... گفتم خوابی و تب هم که نداری !! ... اما الان ... بهت شیر دادم... دست و پات رو شستم و بهت قطره دادم ... خدا روشکر زودی تبت خوب شد ... اومدم عوضت کنم ... دیدم پات کبود شده .. البته کبود که نه قرمز شده بود بیشتر ... زیرش هم سفت شده بود ... بازم کلی از دست خودم حرص خوردم ...البته این دیگه تقصیر من نبود .. چون دیروز برات یخ گذاشته بودم و امروز باید برات کمپرس گرم میذاشتم ... تا عصری هربار که قرمزی پات رو میدیدم دلم ریش میشد برات ... تا شب خیلی بهتر شد پات و تب هم دیگه نداشتی ... ...
نویسنده :
نانا
23:59